نتایج جستجو برای عبارت :

نبودن الهه مرا به چه دچار می کند؟

دختر انگلیسی دان پسابندری! هنوزم حس قشنگی نسبت به احساس و مطالعه‌ات دارم، هنوزهم میخواهم بدانم کیستی اما به احترام تصمیمت دنبال هویتت نگشتم و نیستم. 
هنوزهم دوست دارم باهات از چیزهای بگم که با دیگرانی که نمی‌دانند و نمی‌خوانند نمی‌شود گفت. 
تو به‌مثابه‌ی احساسِ یک الهه‌ی در شهر گل‌ها که در حین زیباروی فکر زیبایی نه دارند و نه می‌توانند داشته باشند، اما الهه‌ها برخلاف گل هم زیبایند و هم میتوانند فکر زیبا داشته باشند. الهه ی که پسابند
دانلود آهنگ رفتی و ندیدی که بی تو الهه از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
ای به دل آشنا تا که هستم بیا وای من اگر نیایی
دانلود اهنگ رفتی و ندیدی که بدون تو شکسته بال و خسته های که رفته با بود دلی شکسته بردی عنوان اهنگ باستانی و نوستالژی الهه است با کیفیت سر ۳۲۰ بصورت. رفتی و ندیدی که بدون در شکسته پر وخسته اصل رفتی و ندیدی که بدون در الهه ای به بین اهل تا که هستم بیا وای من یا نیایی آهنگ های.
ادامه مطلب
رمان الهه مرگ
نویسنده:نازنین اکبرزاده
ژانر:عاشقانه-فانتزی
تعداد صفحه:625
منبع:یک رمان
خلاصه:دختری متولد می‌شود، دختری که نه از جنس خاک است و نه از جنس گِل، بلکه از نفس خداونده ! دختری که با آوردن اسمش، وحشت را وارد قلب انسان ها می کند! آدرینا، الهه ی مرگ؛ الهه ی که مرگ و زندگانی در دستان اوست! الهه ی که وارد عشقی ممنوع می‌شود و برای رسیدن به معشوقه اش پا بر روی تمام محدودیت ها می گذارد…
 
        
رمان الهه مرگ
نویسنده:نازنین اکبر زاده
ژانر: عاشقانه-تخیلی
خلاصه :
دانلود رمان الهه مرگ _ سال ها بعد، دختری متولد می‌شود، دختری که نه از جنس خاک است و نه از جنس گِل، بلکه از نفس خداونده ! دختری که با آوردن اسمش، وحشت را وارد قلب انسان ها می کند! آدرینا، الهه ی مرگ؛ الهه ی که مرگ و زندگانی در دستان اوست! الهه ی که وارد عشقی ممنوع می‌شود و برای رسیدن به معشوقه اش پا بر روی تمام محدودیت ها می گذارد…
دانلود فایل PDF
دانلود فایل APK
دانلود فایل EPUB
باز ای الهه ی ناز با دل من بسازکین غم جانگداز برود زبرم
 
گر دل من نیاسود از گناه تو بودبیا تا ز سر گنهت گذرم
باز می کنم دست یاری به سویت درازبیا تا غم خود را با راز و نیازز خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمت دلم را هدفبه خدا همچو مرغ پر شور شعفبه سویت بپرم
آن که اوبه غمت دل بنددچون من کیست؟ناز توبیش از اینبهر کیست؟
تو الهه ی نازی در بزمم بنشینمن تو را وفا دارم بیا که جز ایننباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمربه خدا اگر ازمن نگیری خبرنیابی اثرم.
 
کریم ف
امروز برایم یک ویدیو فرستاد. به خانومش میگه «یک راز برایت بگویم؟ من برعلاوه‌ی اینکه خودت ره زیاد دوست دارم، یک دختر دیگه هم هست که بسیار دوستش دارم. میخواستم صادقانه بگویم.»
خانومش میگه «تو دوستش داری؟»
با صدایی که رده‌هایی از افتخار داره میگه «دوستش دارم! از دل و جان.»
خانومش میگه «میتانم حدس بزنم کی است!»
میگه «کی است؟»
خانومش میگه «الهه»
میخنده و می‌گه «بهش تبریک بگو!»
خانومش میگه «چی‌ ره؟»
میگه «تولدش است امروز! خبر نبودی؟ پس چطور فهمی
گاهی زندگی، مجال نمی دهد. گاهی محال است که مجال زندگی نمی دهد.   اگر از نقطه ای که تفاوت ظاهری مجال و محال است، بگذریم به دو راهی افکار می رسیم".  بودن" وقتی میسّر است  که باید و نباید رنگ ببازد و هرچه می ماند، صرفاً و  صرفاً موجودیت، " بودن " در معنای حقیقی باشد.  در غیر اینصورت " بودن " و " نبودن " در یک کفه ی ترازو قرار می گیرد.  
اگر "بودن " منوط به "نبودن " است.  هر عقل سلیمی می داند که "نبودن " بهتر از"بودن " است.  اگر" بودن " منوط به " بودن " است.  حافظ می
امشب افتتاحیه ی تئاتر شاگردم الهه بود( الان دانشجوست) نمیدونم چطور وارد کار تئاتر شد و چطور شد تهیه کننده ی تئاتر؟! دعوتم کرد برای دیدن تئاترشان ولی نه دعوت افتخاری. دعوت به خرید بلیط از تیوال. چون معتقدم از هنرمندان مخصوصا تئاتری ها باید حمایت کرد پیشقدم شدم و بلیط تهیه کردم و به دیدن تئاتر رفتم‌ در خیابان وصال‌. تمام ذهنیتی که از موقعیت و جایگاه خودم داشتم به کل در این دو ساعت حضورم در تماشاخانه فرو ریخت. نه اینکه آدم مغروری باشم ولی حس کرد
بعد از چهار ماه زنگ زدن و پیامک بازی با استاد،بالاخره ترم دوم کلاس شروع شد. وقتی کلاس تمام شد و من و الهه گیج و خسته بودیم.با خودم میگفتم این وسط یک چیزی تغییر کرده.استاد و حرف هایش که همان قبلی ها هستند ،شاید من تغییر کرده ام.جنس نگاهم،جنس شنیدنم
منتظر اتوبوس بودیم که به الهه گفتم: فکر نمیکنی حال کلاس عوض شده؟ انگار یکی به داد فکرهایش رسیده با کلی هیجان گفت چراااا،اصلا خوب نیست.تمام مسیر باهم حرف زدیم از برو باباهایی که استاد پای نظراتمون درب
دانلود رایگان کتاب الهه طلسمات
دانلود کتاب الهه طلسمات pdf
یکی از بهترین کتاب ها در زمینه طلسم و تعویذات و دعانویسی ،کتاب فوق العاده الهه طلسمات
کتاب الهه طلسمات در علوم غریبه (کیمیا ، لیمیا ، حیمیا ،ریمیا ،سیمیا ) این کتاب در قالب pdf در 102 صفحه و به زبان فارسی است.
برخی از فهرست مطالب کتاب بدین شرح اند:
طلسم چیست
جادو چیست
طریقه نوشتن صحیح و اثر گذار دعا
ابجد کبیر و اصلی
ابجد صغیر
در باب اسماالحسنی
ایام هفته و کواکب آن
ایام منحوسه (قمر در عقرب)
ب
دانلود دلنوشته الهه شرقی نودهشتیا
دانلود دلنوشته الهه شرقی نودهشتیا
((بسم الله الرحمن الرحیم))نام کتاب:‌ الهه شرقینویسنده: فرزانه فرجی کاربر نودهشتیاژانر:عاشقانه،حدیث النفسمقدمه:گاهی دلت می گیرد و چاره اش چند کلمه ی دل نشین و کوتاه است…گاهی هم سرد و بی روح…گاهی با نوشتن چند کلمه آرام می‌گیری و خودت را به دنیای حروف می سپاری.گاهی هم با خواندن چند کلمه داغون می‌شوی و از دنیای خودت سیر می‌شوی…از بارش حروف الفبای فارسی بر سرم، غرق لذت می‌
دختر نازم رو با خودمم ها. فقط نگام کنید چقدر در صلحم من با خودم:)چند سالمه؟ ۲۴سال. خیلی جوونم. جوونی فصل تلاشه، فصل انجام دادن کارهایی که بعد سی‌سال عارت میاد انجام بدی، بعد چهل سال جون نداری انجام بدی. پس دیر میشه‌. باید جنبید. ریچل رو یادتونه؟ توی تولد سی سالگیش نشست به برنامه ریزی برای زندگی و یهو فهمید خیلی عقبه. من از یهویی‌هایی که میکوبن توی سر آدم میترسم. عین ماهی‌تابه‌هایی که جری توی سر تام میکوبید.توی یک پرانتز پت و پهن اینو بهتون بگ
قبل و قال کودکی باقی نماند دریغا... شور و حال کودکی باقی نماند دریغا ...
بین الهه‌ی پرشور راهنمایی و اول دبیرستان، با الهه‌ی آرزومند یه گپ هست... یه گپی که مثل باتلاق ه و هرچقدر که تلاش کردم ازش بیام بیرون بیشتر رفتم تو و فهمیدم بی‌فایده‌است. اطرافیان هم، همن، به سهم خودشون تلاش کردند بیشتر به قعر باتلاق برم. من ذیرفتم سرنوشتم این ه که تو این باتلاق بمونم، تقریباً هرچیز دیگه‌ای برام فقط آرزوی پوچ ه. من آینده رو تصور می‌کنم. روزایی که میرم مطب/
نام کتاب:رمان الهه مرگ
نویسنده : نازنین اکبرزاده
 ژانر: عاشقانه ، فانتزی ، تخیلی
تعداد صفحات : 625
خلاصه :دانلود رمان الهه مرگ _ سال ها بعد، دختری متولد می‌شود، دختری که نه از جنس خاک است و نه از جنس گِل، بلکه از نفس خداونده ! دختری که با آوردن اسمش، وحشت را وارد قلب انسان ها می کند! آدرینا، الهه ی مرگ؛ الهه ی که مرگ و زندگانی در دستان اوست! الهه ی که وارد عشقی ممنوع می‌شود و برای رسیدن به معشوقه اش پا بر روی تمام محدودیت ها می گذارد…
لینک دانلود
د
امروز به دعوت الهه رفتم به حلقه‌ی داستان شهرستان ادب. داستان الهه و دو نفر دیگر را گوش دادم. یاد کانون پرورش فکری افتادم که چقدر با خانم بابایی شعر و داستان می‌خواندیم و کیف می‌کردیم. خب کمی از آن فضا فاصله گرفته بودم. اینجا مجید قیصری حضور دارد و درباره‌ی داستانها نظر می‌دهد. جلسه‌ی خوبی است. رایگان است و در مرکز شهر قرار دارد. دوست دارم باز هم بروم. از همه‌ی سنین به جلسه می‌آیند. یکی از کسانی که داستان خواند نوجوانی بود که داستانش بسیار م
وقتی مساله ای به قلبم فشار می آورد، سعی میکنم حواسم را پرت میکنم تا قلبم توی دهانم نیاید. با اینکه به هیچ وجه اعصاب ونگ ونگ بچه را ندارم، ولی آنقدر بچه های معصوم جاذبه دارند که دلم برایشان می‌رود. حالا دو سه تا بچه ی کوچک خوردنی توی خانه داشته باشی و چندماه نبینی شان، یعنی دلتنگی تا سرحد عذاب. 
مثل عاشق هایی که با یادآوری خاطرات معشوق، مرهمی بر دلتنگی شان می‌گذارند، سعی میکنم گاهی اوقات شیرین کاری های الهه، امیر صالح و عارف را به یاد بیاورم ت
می‌بوسمت به خواب در حضور خیالی‌ات
نظر می‌کنم به تو، به هیبت جلالی‌ات
دوست دارم که شبی به رویا باز ببینمت
مگر به آن سربکشم ز لعل شرابی‌ات
مگر تو چه داشتی که چنین مبتلا شده‌ام
منِ سنگ دل به عشقِ اضطرابی‌ات؟
نازنین من، تو بگو چه چاره کند 
دل دچار من به قطحی و محالی‌ات؟
مهربان، قرارمان این نبود، تو جر زدی!
که عاشق من و تو باشی و بی‌خیالی‌ات!
تو خود ببین چه کرده‌ای که به کِلک من
غزل می‌تراود و اشک ز جایِ خالی‌ات
الهه نوراللهی
درس امروزم الهه ی ناز بود از کتاب"  تار و ترانه " استاد یمین غفاری. 
هنگامی که استاد میثم عنوانش کرد گفتم عالیست! بهتر از این نمیشود. ضبط موبایل را روشن کردم و  به نت جلوی رویم خیره شدم. استاد شروع به نواختن کرد و با اولین زخمه ها بر سیم های بی جان تار، به یکبار روحم جان گرفت. 
باز ای الهه ی ناز، با دل من بساز...
 شدم همان دختر بیست ساله ی عاشق که بارها و بارها این ترانه را با صدای مرحوم بنان در نوار کاستی که به امانت گرفته بود گوش کرد و زمزمه کرد و ا
آدم ها عجیب و ترسناک و پیچیده اند. نگرانم. از شهریور امسال و ماجرای آن، چه بگویم؟ ماجرای آن آقا؟ آن پسرکِ بیچاره؟ نمی دانم، از آن روزها، می ترسم خودم باشم. می ترسم با خودم بودن، آن باشم که از جام در من هست. تعدادشان این جا زیاد است، خیلی خیلی زیاد، و می ترسم پیام اشتباه بفرستم. «کلمات در هوا دگرگون می شدند و وقتی به گوش او می ریختند، چیز دیگری بودند.» شده که لبخند زنان، یا با دهانِ باز، در فکر بوده ام، و بعد که به من نگاه کرده و دست تکان داده و لبخ
خدا به موسی گفت: ده روز دیگه پیشم بمون!
موسی گفت: چشم
وقتی موسی برگشت پیش همراهاش، دید که اونا همراه نبودن. از همراه نبودن همراهاش ناراحت شد ولی...
ولی ده روز خدا همراهش بود، پس از تنها موندنش ناراحت نشد!
ده روز موسی تنها بود.
ده روز موسی با خدا تنها بود.
خدا موسی رو خیلی دوست داشت.
کاش بدانی، وقت نبودن هاتت
چگونه  گلهای قالی ، زیر ردقدم هایم 
تاب نمی آورد
 وچشمانم ، چگونه
حرکت کند عقربه هارا نفرین می کند
وقت نبودن هایت
حتی سینیِ فنجان قهوه
به دنبال سهم فنجان تو میگردد
کاش می دانستی
وقتی دیدنت ، دور می شود و دیر
دلتنگی ،چه طعم  تلخ دارد  
 
باد کولر چه قدر سرد شده. این یعنی فصل غرغر تمام نمی‌شود!
روزهایی که می‌گذرد، خودم نیستم انگار. رپ گوش می‌دهم، با هر کسی که نگاهم به نگاهش بیافتد حرف می‌زنم، در گروه‌ها، در توییتر، همه جا حرف می‌زنم. حتا جلوی غریبه‌ها گریه کردم، و جلوی دانش‌آموزهایی که بعد از ساعت مدرسه مانده بودند. انگار کسی به گربه‌ای باورانده باشد که بلد است روی دو پا راه برود. سکندری خوران روی دو پا راه می‌روم و خودم را مسخره می‌کنم. ظرف روغن را برمی‌گردانم و هیچ وقت
بحث امروز من و نگار و من و الهه و من و رقیه در باب رابطه‌ی جنسی با شریک به جایی نرسید. فقط سردرگم‌تر شدیم. نمی‌دونیم که چرا نباید بهترین سال‌های زندگیمون رو به لذت بردن بگذرونیم. برای کسی که معلوم نیست چقدر وقت بعد سرشو از یه سری مناطقی بکشه بیرون و بیاد توی پاکدامن رو «بگیره»! 
خوش به حالتون که میگید دچار روزمرگی شدید، من اونقدر خالی و پوچم که حتی به اون هم دچار نیستم، زندگیم از هر دچاریتی خالیه، خالی خالی خالی. میرزا می گفت رفتارام شبیه دخترا شده. قهرکردنا، برخوردنا، حرف زدنا، وبلاگ نوشتنا، حتی عکسای پروفایلم. همش داره دور میشه از چیزی که بودم. میگفت انگار دچار یه شکنندگی دخترونه ی نا فرم شدم. لعنتی نمیدونست من به هیچ چیز دچار نیستم. 
الهه وسط فرش خوابش برده بود. هیچ کس دلش نیامد بلندش کند و روی تشک بذارد. مبادا که بدخواب یا بیدار شود.
دخترک سه ساله اش از خستگی پشت بوته های خار خوابش برده بود. تنها، از قافله جا مانده، دور از عمه ای که سپر بلا شود. با تازیانه بیدارش کردند. سلام بر رقیه ی حسین.
کاش بدانی، وقت نبودن هایت
چگونه  گلهای قالی ، زیر ردقدم هایم 
تاب نمی آورد
 وچشمانم ، چگونه
حرکت کند عقربه هارا نفرین می کند
وقت نبودن هایت
حتی سینیِ فنجان قهوه
به دنبال سهم فنجان تو میگردد
کاش می دانستی
وقتی دیدنت ، دور می شود و دیر
دلتنگی ،چه طعم  تلخ دارد  
 
باختن چقدر دلچسب است. گویی از وزن تن من چیزی کم می شود. ما به این جهان آمده ایم تا ببازیم. تا چیزی  را از دست بدهیم. حتی چیزی را که هرگز نداشته ایم. من از درخت آزادترم و از آزادی کمی آزادتر. من از خودم کمی من ترم و همین باعث میشود با خودم کمی بیگانه باشم. گویی از آغاز نبودم.
 وقتی که زاده شدم شکلی از عدم پا به این جهان گذاشت که اندکی بیگانه بود و می گریست. زیرا نبودن من تمام عرصه های زندگی ام را در خود داشت و چهره اش شبیه خودم بود. 
از مزایای تیچر نبودن همین بس که اگر تنبلیت اومد و نخواستی بری با غیبت تو یه دونه دانش آموز اتفاق خاصی نمیفته ولی غیبت تیچر اشتباه بزرگیه و نمیتونی تنبلی کنی و نری مثل همین دیروز که بنده داشتم از خستگی پرپر میشدم اما چاره ای نداشتم جز این که خودمو جمع و جور کنم و برم سر کلاس. البته خوبیش اینه که میرم سر کلاس کلا یادم می‌ره چقدر خسته بودم و با انرژی ام باز جای شکرش باقیه 
هیچوقت هیچ چیز رابی جواب نگذارجواب نگاه مهربان رابالبخندجواب دورنگی راباخلوصجواب مسئولیت راباوجدانجواب خشم راباصبوریجواب گناه رابا بخشش...
 
افکار منفی مثل  حسادت، نفرت و خشم نسبت به دیگرانمثل این است که زهر بخوریم اما امیدوار باشیم دیگران بمیرند...
 
پولدار بودن یا نبودن،ازدواج کردن یا نکردن،درس خوندن یا نخوندن، 
خوشگل بودن یا نبودن، مساله این نیست،مساله خوشحال زندگی کردنه! لذت بردن!
سندرم شیر سمی در توله سگ 
این عارضه در توله هایی بین سنین 4 الی 14 روزه رخ می دهد. سندرم شیر سمی در اثر توکسین های موجود در شیر سگ ماده و یا به علت عدم توانایی استفاده ی توله ها از شیر مادر به وجود می آید و توله ها در اثر خوردن شیر آلوده دچار عفونت باکتریایی و مسمومیت می گردند.
مشاوره و آموزش درمان سندرم شیر سمی در توله سگ 
توله ها به دلیل خنثی بودن و همین طور کافی نبودن اسید معده نمی توانند با این بیماری باکتریایی و میکرو ارگانیسم ها مقابله کنند (
به نام خدا
با اینکه عاشق هم بودیم، اما هیییییچوقت درست و حسابی باهم حرف نزدیم.‌ زیاد حرف می‌زدیم اما از هر دوتا جمله مون صددرصد یکی از اونها بدوبیراه گفتن و مسخره کردن و نیش و کنایه و دست انداختن و ازین چیزها بود. ازهمین کارای نوجوونها!!
ادامه مطلب
#بودن_یا_نبودن
درهای شب را بستهحواسم را در  چادر شب پیچاندهاماچه بی قرارم باز امشب!دلم،دلم آکنده از هیاهودم به دم آکنده ام از حسی که می دانم و نمی دانم چیست!  امشب سرشار  از انبوه دلشوره های آشنا رقص هزاران سایه طنین آشنای یک صدا! چه کشنده است مرز بین بودن و نبودن ها!تنهایم اگردلم از چه بی قرار است امشب!
گاهی می ترسم از خودم!گاهی فرار می کنم از آنکه می دانم هست،و نیست اما دیگر در این روزها کنارم! گاهی دروغ می گویم که نیست آنکه رفته و رفته تا که
اگر دیدید سوپاپی در خودرو سوراخ شده توجه کنید سوراخ شده نه اینکه کج شده، چند دلیل دارد که عبارتند از :
۱_خوب نبودن جنس سوپاپ 
اگر جنس سوپاپ خوب نباشد امکان سوراخ شدن سوپاپ در لبه ها یا وسط سوپاپ هست ولی ایا ممکن هست جنس سوپاپ خوب باشد ولی سوراخ شود در جواب باید گفت بله که شامل بقیه دلیل ها می شود که در ادامه ذکر می شود .
۲_ رد کردن تایم
۳_ اگر سوپاپ هوا سوراخ باشد ممکن هست اشغالی در لای سوپاپ باعث سوراخ شدن سوپاپ شود .
۴_ اب بندی نبودن سوپاپ ها ، سیت
دقیقه‌ی سی‌وشش اپیزود شماره‌ی هفت رادیو مرز نفرت را پمپاژ کرد توی رگ‌هام. یادم افتاد دارم جایی زندگی میکنم که صبح به صبح توی بلندگوهاش روزی سرشار از متفاوت نبودن را برایمان آرزو میکنند و از در و دیوار پیامِ تفاوت=خطر برایمان میفرستند. یک جایی شبیهِ شهرِ ترومن توی فیلم Truman Show. راستش از آدم‌هایی که قدرت توی دستشان است تعجب نمیکنم. قدرت خودش به خوبی توجیه‌گر هرگونه کثافتی‌ست. از آدم‌های عادیِ توی کوچه و خیابان اما دچار شگفتی میشوم. آن‌ها
   من همیشه کمرنگ بودم. هیچ‌وقت حتی وقتی منبری برای حرف زدن داشتم چیزی برای گفتن پیدا نکردم. همیشه حاشیه امن و فراموش‌شده خودم را حفظ کردم. من الهه دنیاهای فراموش‌شده‌م. همان‌هایی که رد کمرنگی در خاطراتمان باقی گذاشته‌ند.
به نام نامی الله
بودن‌هایم در میان کوهی از نبودن‌ها گم شد، ناپیدایی که سخت پیدا می‌شود.
به دنبال ارزش بودن راهی ناهموار را برای رسیدن شروع کردم، اما در آخر جایی
برایش نیافتم.
ناامید و نالایق، با سری افتاده از شرم حضور با کوله‌باری از غم‌های بیشتر شده
راه برگشت در پیش گرفتم، اما انگار در تقدیرم برگشت نقاشی نشده بود. جایی
را که آخر راه با چشم‌های خسته می‌پنداشتم،فریبی از جنس خطای قلبی‌ام بود
که اگر به عقب برمی‌گشتم خطایی بزرگ‌تر را به دو
گاهی آدم میخواد خودش رو برای آدمی ناشناس معنا کنه.
گاهی هم میخواد برای همه‌ی به ظاهر آشنا‌ها بی‌معنی بشه.
زمانی عجیب میشه که بخواد همزمان این دو اتفاق رخ بده.
اونوقت فقط نبودن هست که این دو شرط رو ارضا میکنه.
نبودن یا عدم...عدم کلمه بهتریه...کاش میشد معدوم شد...هم در زمان و هم در مکان.
گاهی هم میشه که خودتو رو نمیشناسی.حس میکنی این بدن و این روح هیچگاه همراه هم یک انسان رو تشکیل ندادن.شاید اون موقع به کمک بقیه نیاز داشته باشی...تا معنات کنن...برای خ
گاهی آدم ها دلگیرند و دلتنگ وآرام میخزند کنج اتاقشان...
وگاهی آنقدر دلتنگ که اگر آدم ها بدانند از نبودن هایشان خجالت میکشند
من هم دلتنگم، دلتنگ کسی که نه آمدنی است و نه رفتنی و نه فراموش شدنی 
و من چه دل بزرگ و سختی دارم که مدت هاست پای نبودن هایش مانده ام ....اما ،اما ،ای کاش بداند که چقدر سخت است ...
غذا که می خورم به یکباره یادش می افتم 
بغض می کنم با همان لقمه ی در دهانم ...
اشک های دانه درشت در چشمانم جمع می شوند ...همه به 
من نگاه میکنند ولی خودم ر
از همان ابتدا که زیرزمین را ساختم، غصه‌ها و حماقت‌هایم را ریخته‌ام این جا. سیر قهقرایی من را می‌توانید لحظه به لحظه از همین جا مرور کنید: اعتراف کرده‌ام، غر زده‌ام، گریسته‌ام. همیشه یک قدم عقب رفته‌ام. دبیرستانی که بودم، فکر می‌کردم این عقب رفتن‌ها خوب است. فکر می‌کردم یعنی من خیلی می‌فهمم. فکر می‌کردم به این سوال‌های بزرگ پاسخ خواهم داد. نگاه سرد و چهره‌ی سرخ از حیرت و خجالت‌زدگیِ دکتر زالی باعث شد دوباره به یاد بیاورم که چه قدر از
بازی شروع شد، همه با هم " کلاغ پر"از روی بام خانه‌ی ما هم کلاغ پرچندی‌ست روی ماه خدا را ندیده‌ایماز روی عرش پاک خدا هم کلاغ پرغم هست و هر سکوت نه معنای دلخوشی‌ستاز عمق لرز پشت صدا هم کلاغ پرآلودگان به خواب! امیدی هنوز هستاز ذهن‌های توی کما هم کلاغ پرابهام‌ها پُرند و هوا مه گرفته استاز روی فکر‌های رها هم کلاغ پرهر کس مقام و جاه ندارد، نه کوچک استاز بین قشر بی سر و پا هم کلاغ پرما لایق هوای پر از شک نبوده‌ایم
از بین لایه‌های هوا هم کلاغ پر
 
آ
از همان ابتدا که زیرزمین را ساختم، غصه‌ها و حماقت‌هایم را ریخته‌ام این جا. سیر قهقرایی من را می‌توانید لحظه به لحظه از همین جا مرور کنید: اعتراف کرده‌ام، غر زده‌ام، گریسته‌ام. همیشه یک قدم عقب رفته‌ام. دبیرستانی که بودم، فکر می‌کردم این عقب رفتن‌ها خوب است. فکر می‌کردم یعنی من خیلی می‌فهمم. فکر می‌کردم به این سوال‌های بزرگ پاسخ خواهم داد. نگاه سرد و چهره‌ی سرخ از حیرت و خجالت‌زدگیِ دکتر زالی باعث شد دوباره به یاد بیاورم که چه قدر از
یادم باشه خیلی از کسایی که در برابرشون حس مدیون بودن و کم بودن داشتم و فک میکردم بهم دارن لطف میکنن اشتباه میکردم...
جز در موارد معدود در دنیا... در باقی موارد و روابط هیییچ گربه ای برای رضای خدا موش نمیگیره...
 به عبارت بهتر هیچ کس بدون نظر گرفتن منافع خودش کاری نمیکنه و خودش رو قربانی نمیکنه...
دیگه هیچ وقت عذاب نمی کشم از حس کم بودن و مورد عنایت بودن از استاد و دوست و بقیه....
جای دولا راست شدن و تشکر کردن باید حقمو بگیرم با خجالتی نبودن و شل و ول ن
محبوبم!دور تا دور یاد تو را پاییز گرفته. بحران نبودن تو آشکار شده. کاش می‌توانستم تنهایی‌ام را بیاورم کنارِ تنهایی شما. پاییز به پهلویِ یاد شما نشسته و خیره شده به دور دست‌ها، به روزگاری کبود.من همه چیز را باور می‌کنم جز اینکه پاییز رد شود و روزگار بی‌تو بهار شود. یکی می‌گفت تو را دیده‌اند توده‌ای ابر شده‌ای و می‌خواهی بباری. یکی می‌گفت تو را دیده‌اند که ماه شده‌ای و دور از ما در آنجای آسمانی.ای بادهای شرقی بر روزهای من بوزید که پاییز ب
نام شیک و زیبا دخترانهاسم دخترانه باکلاس2
♦️آراگل     معنی: آراینده گلها، زیبا کننده گلها            ریشه: فارسی                    ♦️آرشیدا     معنی: بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان (آر به دومعنی به کار می‌رود: اول مخفف آریایی و دیگری مخفف آرا به معنای آراینده)   ریشه: فارسی           ♦️آرمانا      معنی: امیدوار، آرزومند           ریشه: فارسی           ♦️آرمیتا     معنی: الهه نعمت، آرامش یافته    ریشه: اوستایی - پهلوی           ♦️آر
امروز خیلی حالم خوبه. اونقدری که دارم برنامه‌ی قرارهای بین شهری رو میچینم. مطمئنم روز قرار گریه میکنم و به خودم فحش میدم که چرا وقتی خوشحالم برنامه چیدم ولی می‌دونم که به سختیش می‌ارزه. قلبم واسه دیدن الهه تند میزنه. همین طور فاطمه و مهدی. بسیار بسیار خوشحالم. و امیدوارم برنامه‌ها اوکی شه.
اصلا نمی فهمیدم چرا فکر می کنه خودش نبودن، ما رو بیشتر به هم وصل می کنه. من خودشو دوست داشتم...
حالا بعد دو سال از دو سال بودن توی یه رابطه ی هزاران چرا و بالاخره فهمیدن اینکه چطوری دنیا رو می دید، یکی بیاد مهسای قدیمی رو پیدا کنه باز.
یکی بیاد به من بفهمونه که حالا چرا فکر می کنی خودت نبودن بیشتر تو رو به اونکه دوست داری نزدیک می کنه؟
اگه قراره تو، تو باشی. توی رابطه ای باشی که شکوفا شی و بیشتر و بیشتر خودتو کشف کنی... چرا چیزی جز خودت بودن باید به
کد سی تشخیص اول بودن یا نبودن یک عدد
کد سی تشخیص اول بودن یا نبودن یک عدد طریقه کار برنامه بدین صورت است که ابتدا از کاربر عدد را دریافت کرده و سپس اول بودن یا نبودن آن را اعلام می نماید. برای مشاهده نتایج کافیست کد را کامپایل و سپس در نرم افزار Run نمایید. ...دریافت فایل
مردها به عشق که مبتلا میشوند ترسو می شوند...
از آینده می ترسند،
از کسی که بهتر از آنها باشد،
از کسی که حرف زدن را بهتر بلد باشد،
از کسی که جیبش پر پول تر باشد،
از کسی که یکهو از راه برسد و حرفی را که آنها یک عمر دل دل کردند برای گفتنش بی هیچ مکثی بگوید...
برای همین دور می شوند،سرد میشوند، سخت می شوند
و محکوم به عاشق نبودن، به بی وفایی، به بی احساسی...
زنها ولی وقتی دچار کسی می شوند؛
دل شیر پیدا می کنند و می شوند مرد جنگ...
میجنگند؛
با کسانی که نمیخواهن
همانطور که میدانید انجام امور حسابداری شرکت ها یکی از مشاغل مهم و حیاتی برای شرکت به حساب می آید. مدیران هر نوع فعالیت اقتصادی، چه بزرگ و چه کوچک به صورتی با حسابداری خود دچار چالش هستند. شرکت‌های بزرگ، در کنار اینکه باید دردسرهای جذب و مدیریت کارکنان شاغل در حسابداری را متحمل شوند، باید هزینه‌های کارشناس نبودن و متخصص نبودن این نیروهای حسابدار را نیز بپردازند. همانطور که میدانید نقش حسابداری و اهمیت آن در پیشرفت هر کسب و کاری غیر قابل ان
1مهر- شب:
توی بخش پیش آقای فرزانه  و الهه بود. لم داده بود روی صندلی و پاشم انداخته بود رو پاش و شاد و خندان قضیه پس گرفتن پول رو واسش تعریف میکرد.
- نمیدونی آقای فرزانه.. اگه بهم حقوق میدادن اینقدر بهم حال نمیداد!.. پول پس گرفتن از هاشمی واقعا کار بزرگیه!
من- صادقی!.. الان وقتشه که دیگه اونو به من پس بدی!
- پس بدم؟.. تازه موفق شدم ازت بگیرمش.
ادامه مطلب
قسمت اول را بخوان https://t.me/peyk_dastan/14692
قسمت 165
گر چه خودم کسی دیگر را در دل جایی داده بودم. ولی کار هانیه برایم غیر باور بود.مانند یک کابوس...
خودش را عقب می برد
-حالت خوبه شهریار؟ تو چت شده؟
فریاد می کشم، با تمام قوایم.
-گم شو از خونه ی من بیرون فقط گورت گم کن...
الهه
نگاهی به چهره ی غم زده اش می کنم. صدایش می لرزید، خودش هم خجالت می کشید از گذشته اش بگوید با اینکه، مقصر نبود.
-دیگه نتونستم با هانیه زندگی کنم. از خونه طردش کردم. اونم با آرسام رفت. برای هم
42- نقاشی زایش ونوس
 
نقاشی زایش ونوس
نقاشی زایش ونوس اثر ساندرو بوتیچلی است. این نقاشی احتمالاً مربوط به قرن پانزدهم میلادی بوده و از جمله ماندگارترین نقاشی های تاریخ به شمار می‌رود. نقاشی دلالت دارد بر ظهور الهه‌ی ونوس از دریا و پا نهادن به ساحل. بخش عمده‌ای از زیبایی این نقاشی مربوط به زیبایی الهه‌ی ونوس و همچنین حالت محجوبی ست که دارد.
ادامه مطلب
همه چیز از اونجا شروع میشه که از صبح دقیقه به دقیقه نگاهت به گوشیته، اما وقتی پیامی از سمت کسی میاد که دلت میخواسته؛ دیگه تمومه! حتی اگه یه احوالپرسی ساده باشه، همین که میدونی دیگه مکالمه تمومه راحت میتونی با گوشی خداحافظی کنی! و همینجاس که میفهمی دوباره ''دچار'' شدی!
 
پ.ن: سهراب سپهری میگفت: دچار یعنی عاشق (...) دچار باید بود وگرنه زمزمه ی حیرت میان دو حرف، حرام خواهد شد...
میخواهمتمثل رود که دریا رامثل ابر که رعد را، که برق رامثل شاخه که پرنده را، مثل پرنده که شاخه را
معنای بودنی، معنای جاودانگیهمیشگی و هر لحظه تازهتولد و مرگپیوند ناپیوستنیهاست لبخندتآن لحظه که شعله میکشد اشک در چشمانت
و بغض در گلویت
و آن لحظه که پسش میزنی
جان منست که بر لب می آید و بر نمی آید، از تنی که غوطه میخورد میان دریا
و نمیداند میماند یا میرود، و زندگی دیگری را ورای بودن و نبودن تجربه میکند
میخواهمت بیش از زندگی، ورای بودن و نبودن
اینه
درد دارم، روان که دچار بی‌دردی می‌شود تن تلاش می‌کند جای خالی‌اش را پر کند.
معده‌ام درد دارد و من دچار هزیانم
از طرفی تنم عرصه تقابل قهوه‌ها و قرص‌هاست‌.
م کاش دوستم می‌داشت... ۲۱ سالش است و نمی‌توانم عاشقش شوم اما مهر می‌خواهم ...
اگه یچیزی رو بفهمی تقریبا تو هر ابعادی میشه پیاده اش کرد
یعنی اصلا مهم نیست پولدار باشی یا فقیر
تیپی که میزنی به سلیقه ات و طرز تفکرت ربط داره
اگه تناسب اندام برات مهمه
میتونی دوتا دمبل بخری
میتونی غذات رو منظم کنی
و براتی یه هیکل مناسب توی خونه برای خودت بسازی
و هیچ ربطی به پول داشتن یا نداشتن نداره
اگه میخوای اخلاق خوبی داشته باشی
سعی کن روی مزخرف بودنات کار کنی و اونا رو بذاری کنار
و اینم هیچ ربطی به پولدار بودن یا نبودنت نداره
شاید لذت برد
گیر کرده بودم رو چند تا سطر از مقاله و هی برمی‌گشتم از اول می‌خوندم. از یه طرف این سوال که من چه جوری می‌خوام تا ۱۰ تیر این مقاله رو پیاده‌سازی کنم فکرم رو درگیر کرده بود، از یه طرف این که پروژه‌ی اون یکی درس هم باید تا ۱۰ تیر آماده بشه و از طرف دیگه هم یه موضوعی اعصابم رو خرد کرده بود و داشتم تلاش می‌کردم نادیده بگیرمش.
لپ‌تاپم داشت جون می‌کند که متلب روش نصب بشه و یه کم هم نگران این بودم که اگه نصب نشه چی کار کنم؟ که یهو صدای پا اومد و احساس
اجرای ارکستر متروکه فعلا متوقف شده و منی که از همه بیشتر خواهان لغو شدن این نمایش بودم الان بی‌حس نشستم یه گوشه. زحمت زیادی کشیده شد براش. حیف بود.
دو روزی میشه که مهدی اومده. دیشب صالح و ملی و سجادم بودن. دلم بسیار برای الهه تنگ شده. همزمانی برگشتن بچه‌ها و بازارچه ارتوان باعث شد دلتنگی غریبی رو حس کنم.
کاغذ کادو و نخی که گرفته بودم بی‌استفاده افتادن گوشه‌ی اتاق.

پ.ن همین الان مکالمه‌ی تلفنیم با مهدی تموم شد.
دانلود رایگان فیلم ترانه,
دانلود فیلم ترانه با لینک مستقیم
دانلود رایگان فیلم ایرانی ترانه با کیفیت عالی 1080p
لینک دانلود قرار گرفت
دانلود فیلم ترانه
گروه فیلم : اجتماعی
سال تولید : 1396
کارگردان : مهدی صاحبی
بازیگران: الهه حصاری، اندیشه فولادوند، امیر رضا
دلاوری، مریم معصومی، بابک انصاری، نازنین فراهانی، سیاوش چراغی‌پور، حدیث
مدنی، ایران مسعودی، آیدا تبیانیان، نسیم مسلمی، مهناز کرباسچیان، میترا
شاکری، ریحانه محمدنژاد.
خلاصه داستان : تر
 گروه تاسیساتی یزد تهویه آماده ارائه خدمات پس از فروش تعمیرات و سرویس دهی انواع محصولات پکیچ رادیاتور و  پیگیری سریع مشکلات در خدمت شما هموطنان عزیز  می باشد.
عیب یابی پکیج دیواری:
عیب یابی پکیج -شوفاژ دیواری -تعمیر پکیج-Wall-hung boilers
  علت اینکه فشار آب در مدار گرمایش افت پیدا می کند. 
 ۱- وجود نشتی در مدار گرمایش
۲- وجود هوا در مدار گرمایش
 علت آب مصرفی پکیج دچار نوسانات می شود :
۱- زیاد بودن ارتفاع شعله
۲- پایین آمدن دقت NTC مصرفی
۳- استفاده همزمان
امروز یکی همه ی غلطایی ک کرده بودمو کوبید تو صورتم...^^اومدم اعتراف کنم شاید بار گناهم سبک شهمن...پاک نیستم...هرزه تر از اونیم ک فکرشو کنین...الانم دارم تاوان آه کساییو میدم ک...دلشونو شکستم......جیمین شی...منو ببخش...با تو بیشتر از همه بد کردم...کوثر...لیندا...و...خیلیای دیگه...آره خیلیای دیگه...واسه همه ی دروغای کثیفم متاسفم...واسه...قایم شدن پشت نقاب بی گناهی...متاسفم...واسه حماقتام متاسفم...واسه خودخواهیام...نامردیام......
206 (تیپ 2،3،5،6 و SD) ، پراید، پژو 405، پژو پارس، سمند و تندر 90 ( ال90 ):مصرف بالای سوخت در اغلب خودروها دلایل مشابهی دارند که عبارتند از:1. وجود نقص در هر یک از قسمتهای موتور که وظیفه هوا رسانی به موتور را دارند، مثل فیلتر هوا. تعویض به موقع فیلتر هوا، هرچند کم هزینه است، ولی تأثیر بسزایی در کاهش مصرف سوخت دارد.2. وجود نقص در هر یک از قسمتهای موتور که وظیفه تراکم، جرقه زنی و انفجار و تخلیه را دارند. مثل تنظیم نبودن زمان بندی باز و بسته شدن سوپاپها (تایم م
  206 (تیپ 2،3،5،6 و SD) ، پراید، پژو 405، پژو پارس، سمند و تندر 90 ( ال90 ):مصرف بالای سوخت در اغلب خودروها دلایل مشابهی دارند که عبارتند از:1. وجود نقص در هر یک از قسمتهای موتور که وظیفه هوا رسانی به موتور را دارند، مثل فیلتر هوا. تعویض به موقع فیلتر هوا، هرچند کم هزینه است، ولی تأثیر بسزایی در کاهش مصرف سوخت دارد.2. وجود نقص در هر یک از قسمتهای موتور که وظیفه تراکم، جرقه زنی و انفجار و تخلیه را دارند. مثل تنظیم نبودن زمان بندی باز و بسته شدن سوپاپها (تایم
دومین بار بود که از او خرید می‌کردم. جمله‌ی الهه را برایتان نقل کرده بودم؟ «وقتی داشتی درباره‌های کاراش باهاش حرف می‌زدی، چشماش برق می‌زد.» از بس که این روزها در توییتر نوشته‌ام، یادم نمی‌آید که کدام از حرف‌ها را کجا نوشته‌ام. کارتش را به هر دوی ما داد. اسمم را پرسید. گفت که اگر فالو کردم، حتما پیام بفرستم و خودم را معرفی کنم. خوشحال و خندان خداحافظی کردیم و الهه خیلی ذوق داشت، حتی بیشتر از من! می‌گفت چه آدم خوبی‌ست و چه انرژی خوبی از او
دانشجویان زیر جهت دریافت گواهینامه موقت خود با همراه داشتن یک قطعه عکس به امور فارغ التحصیلان مرکز مراجعه نمایند.
محمدعلی فروغی *  ابراهیم الماسی *مید زمان پور * سیما باوی *امید زمان پور* سیما باوی * لیلا مجدم * توفیق ناصری     






فردین حسنی* سیدمحمد واصفی صالح* مهشید خسروی فر*شهرام نژادحسن *نازنین عبیاوی* مریم حاجی زاده*  سحر ممبنی






نجمه عالی وند* علیرضا شاهرخی نژاد* محمدحسین جلوداریان* الهام صالحی کاهکش *حسین ممبنی * علی رعیت زاده*   





درست وقتیکه فکر میکردم همه چی تموم شده دیگه بهش فکر نمیکنم و در واقع ایول چقدر خوبه عاشق نبودن اسیر نبودن و ... دیشب خوابشو دیدم!! ولی یه فرقی بود بین این خواب با خواب های قبلی! قبلا که خوابشو میدیدم همه چی خوب بود عین قبلنا انگار ناخودآگاهم نپذیرفته بود نبودنش رو ولی دیشب واقعیتو خواب دیدم همونجوری که هست همونجوری که باید ببینم :) چندوقت پیشا یه متنی رو خوندم از کسیکه چندسال پیش دقیقا تو نقطه ای بوده که من الان هستم و دقیقا اونم همین مراحلو گذر
قرآن کریم بارها بر شاعر نبودن پیامبر(ص) و شعر نبودن خود تاکید کرده است. اگر شعر را در تعریف قدیمی آن، سخنی موزون و مقفّا بدانیم که هماهنگی وزن و تطابق قافیه ها و تقارن مصراعها از ویژگی های اصلی آن است، به راحتی معلوم است که قرآن دیوان شعر نبوده و سوره های آن شعر نیستند؛ امّا آیا با تعریف جدید شعر که موارد پیش گفته در آن ضرورت نداشته و در عوض به موسیقی درونی و پیوند افقی و عمودی و عمقی (به تعبیر بهتر: خطّی و سطحی و حجمی) در آن تاکید بیشتری می ورزد و
روزی چند بار تصمیم می‌گیرم آن صفحه‌ی کپک زده‌ی متروک مانده‌ی بی‌مصرف را برای همیشه ببندم و تمامش کنم اما یک چیزی مرا به آن‌جا وصل کرده است. یک چیزی به جز تو. گفته بودم اگر مانده‌ام فقط به خاطر تو مانده‌ام، دروغ نگفتم؛ اما چیزی که نمی‌گذارد آن صفحه را ببندم، حتا اگر تو هم دیگر آن‌جا نباشی آن عدد مزخرف بالای صفحه است. ۶۵۵ پست ناقابل. ۶۵۵ عکس در شش سال که خدا می‌داند هر کدامشان چقدر وقتم را گرفته. امروز رفته بودم آن قدیمی‌ها را نگاه می‌کرد
بهمن محصص یک جایی از مستند "فی‌فی از خوشحالی زوزه می‌کشد" می‌گوید: «الآن برای من، نقاشی کردن، یک احتیاجی است درست مثل شاشیدن، برای راحت شدن!» الآن اما برای من تنها بودن یک چنین احتیاجی است.
هر روز پدر و مادرم مرا به دندان می‌کشند و می‌برند این‌جا و آن‌جا. دیدن آدم‌های حوصله‌سربرِ تکراری. باور کن کار به جایی رسیده که از صدای حرف‌زدن آدم‌ها تهوع می‌گیرم. از شنیدن این‌که فلان‌جا دعوتیم دچار شوک آنافیلاکسی می‌شوم. پدر و مادرم گمان می‌کن
در بعضی از شرایط زمانی که با خودرویمان در حال حرکت به مقصدی یا مسافرتی هستیم ، خودروی ما دچار نقص فنی میشود که امکان راه اندازی مجدد آن از عهده ما خارج است. و یا به دلیل نبودن امکانات و تجهیزات مخصوص قادر به راه اندازی مجدد خودرو و تعمیر آن نیستیم . در این صورت بهترین راه برای برطرف کردن مشکل و راه اندازی مجدد خودرو تماس گرفتن با گروه امداد خودرو آرش یا نزدیک ترین مرکز امدادرسانی خودروبر است تا در سریع ترین زمان برای ارائه خدمات امداد خودروی
خدایا شکرت بابت خواب ارومم...
خدایا شکرت بابت مهربونی صاحبخونه...
خدایا شکرت که توی سرمای افتابی عصر پاییز قدم زدم و نوک دماغم قرمز شد...
خدایا شکرت که الهه خانوم کلی در مورد تاریخ نیویورک برام حرف زد...در مورد تربیت بچه توی قلب امریکا...
خدایا شکرت که غرب نیویورک و زیبایی هاش رو دیدم...
خدایا شکرت بابت دین اون کلیسای خیلییی قشنگ...
خدایا شکرت بابت قدم زدن توی شب پاییزی و راک فلر...
خدایا شکرت که کلی میوه خریدم....
خدایا شکرت که اتاق کوچیکم گرمه...
 
هوالجمیل
الهه آبها
دل عالم برای او کباب است
ز داغش هسته هستی مُذاب است
به اذن حق تعالی ، تا قیامت
رباب از داغ اصغر ربِّ آب است
کلید
خدا را آیت عظماست اصغر
ولا را عروۀ الوثقاست اصغر
اگرچه کوچک است اما ز رفعت
کلید کل مشکلهاست اصغر
والسلام
محمد حسین صادقی (غلام) - زرقان فارس - 19/8/1398
از امروز فرجه ها شروع شد و برگشتم خونه.
تو اتوبوس یه لحظه به خودم اومدم و دیدم دستمو گذاشتم جلو دهنم و دارم جلو اشکایی که بی اجازه میریختن رو میگیرم.
دغدغه هام دیگه مهم نیستند،یا اینکه کمرنگ شدن واسم... شایدم یادم رفته؟!
نمیدونم؛ ولی اینو مطمئنم من اونی نیستم که میخواستم.
از سطحی شدن متنفرممم!!!
.
.
.
ما آدما به نبودن ها عادت میکنیم.راسته که زمان همه چیز رو حل میکنه.
با اینکه هنوز بعد دو سال مامان غر میزنه که چرا گذاشتی رفتی؟من چقدر بدشانسم که دختر
مادر، دسته ایی از موهای مشکی نازکش را با کش موی ریزی بالای سرش بسته بود و پالتوی یقه ب.ب صورتی اش را به تنش کرده بود. برفی، خرس کوچولوی محبوبش هم طبق معمول در بغلش بود.                                      
روی کالسکه ایی که مادر آن را با پتو و بالشتکی نرم، حسابی، پوشانده بود، لم داده بود و به صورت پدر که آن را هل می داد، نگاه می کرد. کمی آن طرف تر مادر را می دید که با هیجان و آب و تاب زیادی، داشت برای پدر حرف می زد و در میان حرف هایش می خندید و د
گاهی آدم نمی‌داند باید به کسی که نیست وفادار بماند یا نه؛
اگر عهد‌های قدیم را بشکنی چه فرقی با او داری؟
اگر پای قول و قرار‌ها بمانی، اصلا می‌شود یک طرفه پای قول و قرار‌ها ماند؟
فکر می‌کنم از یک جایی به بعد ما به آدم ِ رفته وفادار نیستیم، بلکه به خودمان وفادار می‌مانیم؛
رو‌به‌رو شدن با این حقیقت که آن‌ حرف‌ها همه‌اش باد هوا بوده، که شاید بیشترشان دروغ بوده، کار هر کسی نیست.
از یک جایی به بعد ما اصلا نمی‌دانیم چرا و به چه کسی وفادار ماند
او ظالم بود 
دیگر شُده بود عادت ما
دیگر جایِ شکایتی انگار نبود
در بین مردم فقط به اندازه ی حرف و حدیثی جای داشت و نقل غیبتها 
 
کم کم، کم کم
زندگی که جریان داشت
بُرد با خودش به دنبال جریانِ ...نبودن.. 
 
..... و دیگر واقعا نبود
هیچ حسی هم انگار نبود و انگار مینمود به نبودن نیز
انگار....
 
عِـــشق.. 
 
شده است طعمه ی حرف
حرفِ دوست داشتن 
و انگاری از هوس
 
 
...ادامه دارد..
او ظالم بود
و عشق سکوت کرد به حُرمتش 
برای بقایی انفرادی 
اما
فقط بقاء..
 
   او بهان
زیباترین،جذاب ترین،خوش هیکل ترین،خوش اخلاق ترین،خنده رو ترین،مهربون ترین رزیدنت زنان دنیا فهمید درس میخونم و امروز تماما از کشیک آفم کرد...!
تصور این میزان از شعور،رحم و مروّت رو از یک رزیدنت زنان نداشتم.شگفت زده ام کرد لعنتی جذاب...
+قبلترها نوشته بودم یک رزیدنت ارتوپدی خیلی بداخلاق داشتیم که به یکی از رزیدنت های زنان پیشنهاد ازدواج داده و طرف قبول نکرده.ایشون همون طرف هستن...الهه ی زیبایی که باید گذاشتش توی تُنگ شیشه ای و فقط بهش نگاه کرد...
هوالجمیل
الهه آبها
دل عالم برای او کباب است
ز داغش هسته هستی مُذاب است
به اذن حق تعالی ، تا قیامت
رباب از داغ اصغر ربِّ آب است
کلید
خدا را آیت عظماست اصغر
ولا را عروۀ الوثقاست اصغر
اگرچه کوچک است اما ز رفعت
کلید کل مشکلهاست اصغر
والسلام
محمد حسین صادقی (غلام) - زرقان فارس - 19/8/1398
رفتن به نمایشگاه های گل و گیاه میتونه خیلی خوب باشه .وقتی به عنوان یه کشاورز  یا باغبون بین مردم دیگه میری نمایشگاه گل و گیاه، احساس غرور و سرمستی میکنی!مثلا وقتی یه خونواده دارن نهال میخرن و تو انتخاب نهال مردد هستن، تو اونجا وایمیسی و منتظر میشی ازت سوال کنن! چون تو رو نمیشناسن سوال نمیکنن و پس خود میپری وسط میگی این نهالش بهتره! (: یا حس اون نقاشی داری که تو نمایشگاه تابلو هاش داره بین مردم ناشناخته قدم میزنه ! یه خانومی گل میفروخت ، از گل ها
یادته در مورد پوچ بودن زندگی و لزوم وجود داشتن یه چیزی برای معنی دادن بهش بحث می کردیم؟ یه چیزی ک کافی باشه، و اونقدر بزرگ ک بتونی چشمتو روی این گودال مکنده ک انگار داره کم کم تو رو می کشونه تو چاه نیستی، ببنده. یا حداقل پر از این احساس بشی ک بیهوده زندگی نکردی. یه چی در حد و اندازه عشق، انگار جواب این سواله. ولی به نظرم، خود عشق این خلع رو پر نمی کنه فقط .. می تونه تو رو وادار کنه ک انگار، خودتو به یکی دیگه واگذار کنی؟ انگار خودتو به معشوقت بفروشی
داستان انتخاب اسامی بچه‌های یه خانواده از موضوعات جذابه. مخصوصا اون‌هایی که داستان انتخاب اسم‌شون خاصه. در حال پرسه زدن تو توییتر، به این توییت رسیدم و مدتی مشغول خوندن کامنت‌ها شدم.
یکی از قسمت‌های جالب ماجرا می‌دونید کجاست؟ برخلاف الان که پدر و مادرها از سال‌ها قبل به انتخاب اسم بچه‌هاشون فکر می‌کنن و میرن بین سردارهای شجاع ایرانی (!) و زن و بچه‌هاشون دنبال اسم تک و خاص می‌گردن، چقدر قدیم‌‌ترها فرایند انتخاب اسم سریع‌تر بوده و حت
سفر الهه زمین (2)

آن دنیا آنقدر ها هم ساک
نبود هزاران هزار زیبایی در آن برای الهه زمین دلبری می کردند. خرگوش های سفید در
برف ها مشغول شیطنت بودند و خرس ها در انتظار ماهی های زیبا و کوچک اقیانوس بودند،
اقیانوسی که از اشک های دخترکِ یخ زده ساخته شده بود. چشمانش همچون برف ها سپید
بود و همچون شفق های پگاه می درخشید . سال های زیادی گذشته بود و او از سرد بودن
لذت می برد. دیگر مادرش را از یاد برده بود ، دیگر نمی دانست که فـرزنـد زمین و آب
است و دیگرهیچ نـم
۵ انشا با موضوع شانس
                                  

اولین انشا
مقدمه انشا شانس
شانس اقبال یا فرصت همان بخت است چه بد باشد یا خوب.
آنچه بعنوان شانس رخ می‌دهد خارج از کنترل فرد است و بدون توجه به اراده، قصد، یا نتیجه مورد نظر است.
دیدگاه فرهنگ‌ها نسبت به شانس از احتمال و تصادف تا ایمان و خرافه متفاوت است. برای نمونه رومیان برای تجسم شانس به الهه
ادامه مطلب
 
  ارغوان را خیلی دوست داشتم. مدت زیادی با من و درخیالم بود. هرجا که می رفتم، هرجا که می خوابیدم ، حتی در نفس کشیدن هایم.
   شعرهایم برای او بود. داستان هایم از او بود و حتی راز و نیازم برای او بود. پناه بر خدا ! گاهی انگار جای خدا هم می نشست . چون از زیبایی بهره ای برده بود . گاهی فکر می کرد الهه ی زیبایی ست و دوست داشت تمام سیم و زر دنیا را در پایش نثار کنند. اما من فقط می توانستم ردای کسی را بر دوش داشته باشم که اندک حسی عاشقانه در قالب کلمات بریزد و
#نکات_طراحی_PCBبرای طراحی ترک برای جریان بالا کافی است عرض مناسب برای ترک بسته به جریان در نظر گرفته شود. در صورت کافی نبودن می شود از دو لایه بالا و پایین برای افزایش عرض استفاده کرد.در صورت کافی نبودن! می توان چاب سبز را از روی ترک برداشت و با اضافه کردن قلع به قطر مناسب رسید.با خدمات #طراحی #برد #مدارچاپی در خدمت شما خوبان هستم.09305667903
یا مُمَکِّن
ای قدرت دهنده
 
 
سلااااام :)
 
+پریروز کتاب " آغازی بر یک پایان " سید شهیدان اهلِ قلم ( : قلب) رو تموم کردم.
دیروز پیرزنی که تمام قوانین را زیر پا گذاشت رو شروع کردم.
 
 
اول بگم که کتاب شهید آوینی عالی بود.
خصوصا برای کسایی که یه آشنایی کوچیک با منطق، فلسفه و قوانین اصولی داشته باشند و معنای کلمات جامعه شناسی رو تا حدودی بدونن
البته آخری رو با سرچ هم میتونین به دست بیارین. اما پیدا کردن اون سه تای اولی با تحقیق یکم سخت تر میشه.
 
من عاشق
خرابی بلبرینگ انواع مختلفی دارد که در این مقاله می خواهیم به پوسته پوسته شدن بلبرینگ و روش های جلوگیری از پوسته پوسته شدن بلبرینگ بپردازیم.در واقع پوسته پوسته شدن بلبرینگ پدیده ای است که در آن حلقه داخلی بلبرینگ به علت فشار مکرر بار مقطعی توسط ساچمه بلبرینگ دچار حفره می شود.پوسته پوسته شدن بلبرینگ به معنی پایان عمر بلبرینگ می باشد.اکنون می خواهیم به برسی علت های پوسته پوسته شدن بلبرینگ بپردازیم.در برسی علت های ایجاد حفره در بلبرینگ می توان
هر زمان دچار به هم‌ریختگی‌های بیشتری هستم، یا در مرحله‌ی گذار و تعلیق، بیشتر می‌نویسم. دو داستان، ماحصلِ حال و هوای تغییرِ این روزها بوده، داستان‌هایی با بازخوردهای خوب، که بسیار خوشحالم از بابت‌شان. همینطور کار ترجمه که همچنان با انگیزه و قوت ادامه دارد و دعوت به همکاری از طرف یکی از مشهورترین روزنامه‌های اصلاح‌طلب کشور و به چاپ رساندن چند یادداشتم در دو ماه اخیر نیز، هدیه‌های خوبِ سرنوشت برایم بوده‌اند. 
دیرتر از سن و سالم پیش می
زنگ زدم. نشناخت. بعد به حالت سوالی اسمم را صدا زد و در کسری از ثانیه که طول کشید تا از حرف اول اسمم به حرف آخرش برسد، صدایش خش گرفت و گریه کرد. اینبار نخندیدم. حرف زدیم. گریه کرد. وقتی میخواستم قطع کنم با گریه و التماس گفت: "نه. نه. نه. قطع نکن." قطع کردم. التماس صدایش دلم را لرزانده بود. از بلاک درش آوردم و بهش پیام دادم. تمام روز منتظر بودم حالا که بلاک نیست پیام بدهد. تمام روز از خودم پرسیدم "یعنی حالا چیکار میشه؟ آخرش چیکار میشه؟ چیکار کردی الهه؟ " 
بعضی وقت هاتصوراتت از بعضیا خیلی تغییر می‌کنه
 
طوری که حس میکنی انگار کلا پوسته‌ی فرد باقی مونده و یک روح دیگه در بدنش تزریق شده
 
نمیدونم این رویداد در مورد من هم اتفاق میفته یا این که فقط من اون لحظات تغییر بنیادین رو در خودم حس نمیکنم...!(حس میکنم، خودمو زدم به اون راه)
 
خلاصه این که خدا از سر تقصیرات همه ما بگذرهان شاء الله که امور طوری پیش نره که پس فردا شرمنده خودم و عملکرد خودم بشمراستی چی شد که آدما وقتی بزرگ شدن دچار تضاد منافع شدن؟د
دیروز روز تولدم بود.
پارسال این‌موقع‌ها بسیار خوشحال بودم و در جشن تولدم دقیقا احساس می‌کردم خوشبخت‌ترین آدم روی زمین هستم.
امسال این‌روزها بیش از هرزمان دیگری احساس تنهایی می‌کنم. بیش‌تر از هرزمان دیگری احساس می‌کنم چقدر هیچ‌کسی شبیه به من نیست.
دوستانم برایم در یک کافی‌شاپ جشن تولد گرفتند، دو روز زودتر از تولدم، چون عقیده داشتند بعدا وقت نمی‌شود.
برگزار کردن آن جشن برای آن‌ها نوعی رفع تکلیف بود، دقیقا رفع تکلیف. هم جشن گرفتنشان،
توی رختکن مشغول عوض کردن لباس بودیم که منشی باشگاه و یکی از بچه‌ها به شوخی مدام به هم می‌گفتند «خجالت نمی‌کشی؟! حیا هم خوب چیزیه!!» دختری که کنارم ایستاده بود و به تازگی دماغش را عمل کرده، و این موضوع باعث ناراحتی من است، گفت: «چی شده بچه‌ها؟! جریان چیه؟!!» منشی‌مان که اسمش الهه است گفت: «این داشت لباسش رو عوض می‌کرد، شرت و سوتین تنش بود. یه دختر اومد داخل رختکن بهش گفت خجالت نمی‌کشی؟! حیا هم خوب چیزیه!!» من گفتم: «باید صدامون می‌زدی همه میوم
خودم رو رها کردم و از میدان زندگی خارج شدم.از بیرون به خودم نگاه می‌کنم،بدون هیچ تعصب و سوگیری خاصی.سختِ اما همه‌اش برای پیشرفت خودمِ.یک سری راه‌های نرفته و کارهای انجام نشده اطرافم رو شلوغ کردند.مثل یک عالم پرونده می‌مونن،پرونده‌هایی که کف این اتاق رها شدن و به عمد نادیده گرفته می‌شن.یکی از اون‌هارو از روی زمین بر می‌دارم.پرونده‌ی یک کار ناتمام هست.به عنوان یک آدمی که "من" نیستم بهش نگاه می‌کنم.اوضاع خیلی بد نبوده و جا برای پیشرفت وجو
پروژه تعمیر اسپیلت های ایستاده اصفهان
بنابر اظهارات مشتری اسپیلت چند ثانیه پس از راه اندازی خاموش می شد و فیوز سه فاز مربوط به اسپیلت نیز می پرید.با مراجعه به محل وضعیت سالم بودن کنتاکتور ، کلید پرشر، هیتر کارتر و سیم پیچ های کمپرسور چک شد و مشخص گردید کمپرسور از قسمت سیم پیچ دچار عیب شده است. همچنین به دلیل متخصص نبودن سرویسکار قبلی و تعویض غلط کنتاکتور ، هیتر کارتر همزمان با کار کمپرسور در مدار قرار می‌گرفته است که در معیوب شدن کمپرسور بی
زنان محبوب و جذاب، به خودشان احساس خوبی دارند. روانشناسان بزرگ معتقدند در مرحله ی اول، زنان باید احساسات منفی را که به خودشان دارند بشناسند.
احساسات منفی در عمق ضمیر ناخودآگاه یک زن، دفن و موجب می شود که او، احساس کند نمی تواند رابطه ی خوبی با همسر و اطرافیان داشته باشد.
رایج ترین احساسات منفی درباره ی خود عبارت اند از: احساس بی ارزشی ،محبوب نبودن و عجیب و زشت بودن و نالایق بودن و جذاب نبودن، که زنان با داشتن این احساسات منفی درباره ی خود، یک
اوج ها و حضیض ها را بی نوشتن گذرانده ام. بعد، همه چیز که از سر گذشته، خواسته ام بنویسم و مزخرفِ خالص نوشته ام. به دوره ی حضیضِ زمستانه رسیده ام، و از سودنِ روحم به مرزهای شباهتم با دیگران، خیلی زود خسته می شوم. گمانم همین است که دوباره ناچار شدم بنویسم، باز هم کسی نیست که بتوانم حرف زدنش را تحمل کنم.
گفت: «چشم هایت انگار مه گرفته اند.» آن قدر دقیق گفت که به سختی اشک ها را نگه داشتم. خوشم می آید از دقتِ نظرش، از سلیقه اش، از گره زدنِ روسری اش. ولی می
تو محوطه سبز کنار بیمارستان، بین درختای بلندش و چمناش، تاب و سرسره و الاکلنگ بود. کلی تاب‌بازی کردم و با فاطمه حرف زدم. با هم از نظر روحی و علایق تحصیلی هم‌فازیم. نتیجتاً که حرفهامون هم برای هم قابل درک بود. از طبیعت و غریزه حرف زدیم، از اینکه به نظر من ما ناخودآگاه -غریزی- سمت چیزایی گرایش پیدا می‌کنیم که لازممون‌اند یا مطابق روحیه و طبیعتمون و عوامل اجتماعی سرکوب می‌کنند این گرایشاتمون رو و موجب افسردگی می‌شن. از سیستم بدِ آموزش پزشکی حر
امروز، داشتم می مُردم. اما تو نبودی. 
امروز، همون طور که صدای بوق ممتد از توی سرم قطع نمی شد و آدم ها، فقط سایه های سیال و سیاهی بودند که جلوی نور رو گرفته بودند، دنبال تو می گشتم؛ می خواستم بلند شم و پیدات کنم و بهت بگم که خوبم، که نگرانم نباش، اما یادم میومد که تو نیستی، که نمی دونی افتادم روی زمین و دست هام، پاهام، سرم، کمر و شکمم ورم کرده و تک به تک، دارن خاموش می شن. تو نبودی که بخوام به خاطر تو، بلند شم. نبودی و این نبودنت فقط، دلسرد ترم کرد.
دوست می فرماید که مرگ و مرگ اندیشی بخشی از هویت من بوده و حالا که به هویت دیگری فکر میکنم، به سبب از دست داشتنش دچار رنج شدم. رنجی که چند شب پیش عارض شد صرفا ناشی از این مسئله نبود. توان تحلیلش رو نداشتم و آشوب درونم ایجاد کرده بود.
چیزی هست که درباره این مسئله باید بهش فکر کنم؟ اگر نه رها کنم نه بهش بپردازم دچار خسرانی خواهم شد؟ کمی فاصله گرفتن ازش تصمیم درستیه؟
اگر موتور خودرو درست کار کند، هیچ لرزش و صدای غیر عادی از آن شنیده نمی شود، اما اگر بعد از روشن شدن، ریپ بزند، یکی از ایرادهای زیر را دارد:
1. سیستم برق رسانی مشکل دارد که شامل شمع، وایر و کوئل است.
2. اگر به هر دلیل سوخت یا برق به یکی از سیلندرها نرسد، مثلا کوئل به یکی از سیلندرها برق ندهد، یا سوزن انژکتور در یکی از سیلندرها بنزین را درست تزریق نکند، آن سیلندر کار نکرده و نقش خود را در چرخه حرکت های موتور بازی نمی کند، در نتیجه موتور دچار لرزش و ر
✍️ نتایج تحقیقات نورولوژیستهای آمریکایی نشان می‌دهد که مغز افرادی که دچار شکست عاطفی شدید می‌شوند واقعا دچار جنون می‌شود.
داستان عاشقانه لیلی و مجنون و اشعار چون "درد عشقی کشیده ام که مپرس" می‌توانند یک ریشه علمی‌داشته باشند. به طوری که دانشمندان کالج پزشکی آلبرت انیشتین از دانشگاه یشیوا در نیویورک دریافتند که عشق به شدت مغز را به خود وابسته می‌کند و زمانیکه فرد دچار شکست عاطفی می‌شود نتایج این شکست می‌تواند واقعا مغز را دچار جنون ک
 
تابستون بود که تربیت 1 برداشتمباید تابستون صبح اول صبح از رخت خواب دل میکندم و میرفتم دانشگاه گاهی انقدر خلوت بود دانشگاه که میترسیدمدانشکده تربیتم ته دانشگاه بود  انگار که تو بیابون بود گاهی میشد صدای سگ شنید..میخواستم بهترین باشم. برا همین اگه یه دور نرم دویدن بود و یه دور پیاده روی من همشو تند میدوئیدم چون من مربی گری داشتم به اونا نمی گفتم ولی پیش خودم بهش فکر میکردم که من بهترمو خب دوئیدن زیاد اول صبح باعث میشه طعم خون توی دهنت حس کنی..
⇐ 7 گوشه بر روی تاج مجسمه نشان دهنده هفت اقیانوس و هفت قاره جهان است که بیانگر مفهوم جهانی آزادی است.
⇐ مجمسه آزادی هدیه ای از فرانسه بود که در سال 1886 به آمریکا داده شد.
⇐ مجسمه آزادی زنی است که نمایشگر لیبرتاس (Libertas) الهه رومی آزادی است.
⇐ مجسمه دارای یک مشعل و نیز کتیبه ای است که تاریخ اعلامیه استقلال آمریکا (4 ژوئیه 1776) بر آن ثبت شده است.
ادامه مطلب
هو/دچار - به زعم بنده - بیش از آن که فیلسوف، باهوش و حتی بلاگر و فیش نگار باشد، یک آدم دغدغه مند است. دغدغه، اعم از دغدغه های فردی یا اجتماعی.نقطه ی قوتش این است که نمی نشیند تا دغدغه هاش رفع شوند؛ بلکه در تلاش است تا قدمی در جهت رفعشان بردارد. دچار دارد خودش و اطرافیانش را وادار به تفکر، تحقیق، مباحثه، نقد و تفسیر می کند.نقطه ضعفش اما در دو چیز است:یکی فاصله ی زیادی که بین مجاز و واقعیت وضع کرده؛ که این مسئله در تعاملات، واکنش ها و حتی رفتارهای شخ
بار شما بیمه می باشد vip
آیا تا حالا در حمل و نقل اثاثیه دچار مشکل شده اید؟ کالای شما، وسایل اداره ، اثاثیه منزل و هر آنچه که قصد جا به جای و حمل و نقل آن را دارید دچار خسارت ناشی از جا به جایی غیر اصولی و غیر حرفه ای شده است؟
در باربری شهروند ما به شما این تضمین را میدهیم که با افراد آموزش دیده حمل و بسته بندی ما جای هیچگونه نگرانی و صدمه برای بار شما وجود ندارد .
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها